Saturday, August 12, 2006

از نترسیدنهایم می ترسم.................

این روزها در گیریهای مسخره ای دارم.ذهنم پاره پاره شده که قادر به جمع و وصله کردنش نیستم.به خود کرده گرفتارم.دیگر حتی دچار تضاد گدشته و ترس از لو رفتن نیستم.با تمام تضادهایم خو گرفته ام اخت شده ام.همه اونچه كه مي بينم هراس مطلق .نمي تونم چيزي رو به ياد بيارم/نمي تونم بگم اين حقيقي يا روياست/در ژرفاي درونم ميل به فرياد را احساس مي كنم .فریادی برای حرفهای نگفته.
چه ا همیتی دارد گفتن حرفهایی که جلب توجه می پندارنش دیگر عادت کردم به توهین به شعورم.شعوری که خیلی وقتها در اون شک می کنم.هنوز اون ستاره رو می خوام. هنوز پیداش نکردم. روزگاری دنبال نرده بومی بودم تا دستامو دراز کنم و ستارمو از توی آسمونا بچینم.
(( دلم می خواد گریه کنم برای نابودی عشق)) نه من غمگین نیستم. اینها همه جزو دگر دیسیه که نمی دونم کی تموم می شه

باز هم شدم مثل همون قمار بازی که می دونه دستش خالیه خال بدرد بخوری نداره می دونه بازندست می دونه حریفش تقلب می کنه.ولی باز ادامه می ده.//نمی دونه یه امید کوچیک داره یا باز داره با این امید خودشو گول می زنه


يكشنبه، 16 شهريور، 1382

نرو ، بالا تر نرو ، پله هاي اين نرده بون سسته . هر لحظه ممكنه زير پات سست بشه و بخوري زمين تا بيشتر نرفتي بالا بر گرد يا همون جا صبر كن تا كمتر آسيب ببيني . مي خواي به چي برسي با اين نرده بوم نمي رسي به ابرا تازش هم كه برسي . بازم خيلي راه داري تا ستاره ها . همين جا روي زمين كه باشي حداقل مي دوني زنده مي موني و با مخ نمي خوري زمين . اگه به ستاره ها نمي رسي حداقل از اينجا مي توني نگاهشون كني . ولي اگه با مخ ايندفعه هم بخوري زمين ديگه چيزي ازت نمي مونه .همه استخونات خورد مي شه . مخت مي تركه . قلبت از دهنت پرت مي شه بيرون معلوم نيست كي روش پا بذاره و لهش كنه؟؟؟؟
خوب بذار بيفتم زمين بذار استخونام خورد بشه . بهتر از اينه كه يه عمر در حسرت اين باشم كه دستم به ستاره ها برسه . مي رم يا دستم به ستاره م مي رسه يا با مخ مي خورم زمين . همه چيز تموم مي شه . هميشه ترسيدم . هيچ وقت ريسك نكردم . جز يكدفعه كه اهلي شدم . ولي هيچ وقت پشيمون نيستم . باز هم مي خوام ريسك كنم . قانون همه يا هيچ . مي دونم مي خورم زمين . شايد نابود شم ،شايد زنده بمونم ولي بازم سعي مي كنم تا برسم به اوج به شايد يه روزي دستم برسه به ستارم . من بلاخره ستارمو پيدا مي كنم . ستاره اي با يك گل . گلي كه منو اهلي كرده باشه گلي كه من اهليش كرده باشم .گلي كه برام با بقيه گلها فرق ذاشته باشه ..گلي كه براي هميشه ستارمو خوشبو كنه . آبش بدم . مواظبش باشم . و دوستش داشته باشم . . گلي كه فقط مال من باشه . من گلمو پيدا مي كنم.روي ستارم . مهم نيست چند دفعه بخورم زمين شايد بميرم . ولي تا وقتي مي تونم ادامه مي دم . .دنبال نور مي رم . شايد اون نقطه نوراني چشم گرگ بيابون باشه . ولي شايد . اگه نبود من به نور رسيدم . ولي اگه چشم گرگ بيابون بود . منو مي دره وتيكه تيكم مي كنه و همه چي تموم مي شه .اين خيلي بهتره از ترسيدن و هميشه حسرت خوردن . تازه مگه گرگها رو نمي شه اهلي كرد . توي چشم گرگ هم نوره . نور نوره چه فرقي مي كنه . مي شه گرگ رو هم دوست داشت شايد چون تا حالا كسي گرگ رو دوست نداشته اون هم همرو به چشم طعمه مي بينه شايد اون هم در حسرت محبت باشه . ولي چون نديده انتقام مي گيره . يه گرگ رو هم مي شه دوست داشت . ولي سختره گرگ دير تر محبت باورش مي شه . چون تا حالا نديده براش دركش سخته . ولي مي شه . .هميشه كه نبايد گلها رو كه توي يك ستاره نوراني هستن دوست داشت مي شه يك گرگ كه توي ئچشماش نور داره رو هم دوست داشت
_________

21 شهریور 85


!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه چیزی فرق نکرده اونم اینه هر کجا هستم باشم.آسمان مال من است. پنجره فکر هوا زمین . مال من است....................

Friday, August 04, 2006

توی یکی از این سریالهای چینی فردی که به رییسش خیانت کرده بود دیالوگی گفت که برام جالب بود:


تو دوبار اشتباه کردی یکبار وقتی که بهم شک کرده بودی و بهم اعتماد کردی

یک بار هم وقتی که فهمیدی و نخواستی باور کنی.