Thursday, May 31, 2007






سهم من بوسه گل نيست 
سهم من دخمه خاره 
سهم من كجا نسيمه 
سهم من موج و غباره 
كسي در منه كه غمگينه هميشه 
دلي كه تنها باشه جز اين نميشه 
كسي نيست سر روي شونم بذاره 
شاخه اي گل توي خونم بياره 
كسي نيست كه بشكنه تنهاييمو 
پا ميون آشيونم بذاره 
خيلي تنهام خيلي تنهام چه كنم 
اي خدا با كوه غمهام چه كنم 
تكيه كردم تكيه بر عشق 
با همين دل دل ساده 
ندونستم تكيه بر عشق 
تكيه بر بازوي باده 
زندگي يه انتظاره 
................
بازم هنوز ادارم.اسب باري انقلاب.
اگه اين كار هم نبود كارم به خودكشي مي كشيد.
خوبه كه اينروزها اينقدردرگير كارم كه كمترمي تونم فكر كنم.
...........................
تا حالا معناي اعتمادو و حساب كردن روي قول كسيونمي دونستم.
تازه فهميدم .
اگه رو قول كسي حساب كني بهش اعتماد كني احمقي.... .
نمي دونستم كه من هميشه احمق بودم.
آره مقصركسي نيست. مقصر حماقت منه.

.......
معناي وجدان هم فهميدم... .
.....................................

Friday, May 18, 2007

به سراغ زنان که میروی تازیانه را فراموش مکن.


قبل از اینکه بخوام در این مورد چیزی بنویسم باید توجهتون رو جلب کنم به این عکس که در سال 1882 در آتلیه یولس بونت در تاریخ



ثبت شد. که دو فیلسوف بزرگ نیچه و پاول ره را زیر تازیانه لوسالومه نشان می دهد.



لوسالومه دختر 21 ساله روسی است که وارد زندگی نیچه می شود و او را دلباخته خود می کند.نیچه از او تقاضای ازدواج می نماید که



پاسخ منفی می شنود .
لو در باره ازدواج می گوید:چرا باید به این سرعت زندگی عاشقانه ام پایان گیرد؟و به کاری تن در دهم که پنجره آزادی را برویم ببندد؟!!
لوسالومه زن زيبا و برجسته روسي – آلماني که رشته الهيات را دردانشگاه زوريخ به اتمام رساند و تاريخ از او بعنوان نويسنده ، منتقد ، روانکاو باليني و معشوقه چندين مرد بزرگ اواخر سده نوزدهم از جمله ، "يوز ف بوير ( 1925-1842 پزشک و فيزيولوژيست اتريشي) ، " زيگموند فرويد " ، " فردريش نيچه و " راينر ماريا ريلکه ( شاعر شهير آلماني ) " بوده است. زني آزاد و رها از هرگونه قيد و بند اخلاقي و معيارهاي اجتماعي . زني که ترجيح مي داد براي صيد شدن، خود به صياد هجوم برَد.
ه
بد نیست قسمتهایی از نامه نگاریهای نیچه رو در مورد این زن براتون بنویسم:
پاول ره لو رو به نیچه معرفی می کنه.و نیچه معتقد است این دختر ایده آل برای فلسفه او ساخته شده و در جایی برای اوربک می نویسد:
من به انسانی جوان باهوش و تحصیلکرده نیازمندم تا بتوانم با او کار کنم و این انسان جوان کسی جز لو نیست.
وقتی که نیچه از لو جواب منفی شنید در سدد بر میاد تا دوباره باهاش گفتگو کنه. در این رابطه به دوستش ره می نویسد که:
دوست من پس از یافتن سنگ دانایی یک تکه طلای کوچک چه ارزشی دارد. باید یکبار دیگر بروم با این دوشیزه خانم صحبت کنم./نیچه گمان می کند سنگ دانایی ((لوسالومه را یافته است)).
بازدر جای دیگری برای لو می نویسد:
می خواستم تنها زندگی کنم.اما پرنده عزیزی در سر راه من قرار گرفت.او عقابی بود که می خواستم این عقاب بر فراز آشیان من پرواز کند.بیایید دل آزرده ام را از اینکه دل آزرده تان ساختم. با هم بهتر می توانیم بار این رنج را بر دوش کشیم.
در این میان که نیچه ره را رقیب خود می پندارد سعی می کند از ره بد گویی کند . لو در زندگی نامه اش نوشته اگر از من بپرسند از چه وقت از نیچه دلگیر شدم و چهره اش در نزد من خدشه دار شد می گویم از زمانی که او سعی کرد به بد گفتن از ره و سعی کرد چهره او را نزد من خدشه دار کند.
نیچه باز سخت دل آزرده شده باز هم به لو می نویسد:
و حال لو عزیز دل من. به روشنایی آسمان دست یابید.تمنای دل من جز روشنایی آسمان نیست.و گر نه به سختی به سر خواهم برد همانطور که در شرایط دشواری بسر می برم.اما بشر به طرز مخوفی از سوظن از انسانها به خودش. یعنی انسانهایی که دوستشان دار رنج میبرد.بلاخص اگر این سوظن نسبت به سوظنی باشد که به تمام هستی او دارند.
باز بحثی بین این دو پیش میاید و لو از فلسفه نیچه رو یبر می گرداندکه نیچه می نویسد:
شما را چه می شود لوی عزیز من؟من در پی آسمان شادی بخش خودمان بودم.حال باید بگویم همه چیز تمام شده است.آیا باز قصد رنجاندن هم را داریم؟باز نزاعی دیگر در پیش است؟به هیچ وجه. من طالبش نیستم.قصد من دستیابی به آسمانی شاد بود..... .
در نهایت نیچه خشمگین می شود و لو را ماده بوزینه خشکیده بوگندو خطاب می کند.و............ .
زنان زیادی در زندگی نیچه این فیلسوفی که به زن ستیزی مشهور شده بوده اندکه دلبسته آنها بوده از جمله: کوزیما واگنر.مالویدا فونمایسنبوگو ماری باوم گارتنر و ماتهلیده ترامپداخ و و و ... .
---------------
اما آنچه بیش از همه او را از زنان بیزار کرده مادر و خواهر حسود او الیزابت نیچه بوده اند.
اینا رو نوشتم تا بدونید شکستهایی که نیچه در مورد ارتباطشون با زنها داشته باعث بعضی نوشته هایش شده.
البته در جایی می نویسد:
شاید حقیقت زن باشد........
لوسالومه آن زن زيبای سياه موی به نيچه وفا نکرد و او را ناگزير ساخت که نيمی از اروپا را در پی او بگردد و با زبان شناسی و کلمات قصار در جلب توجه و عشق او بکوشد.
=============
آيا مي توان مدعي شناخت جنس زن بود؟
راسل در مورد جمله ی مشهور نیچه در مورد زنان که " به سراغ زنان می روی ؟ تازیانه را فراموش مکن ! " می گوید : " سخن خوبی است اما افسوس که از ده زن نه زن پیش از بکار بردن تازیانه آنرا از دست مردان می گیرند
فکر می کنم به زنانی که در زندگی مردان بزرگ بوده اند:
ناپلئون امپراطوري كه تمام تلاشش باج گيري و تسليم حكومت بود و هيچ عاملي نمي‌توانست او را از اين كار باز دارد تنها عشق و علاقه ي ماري لوييز بود كه او را رام پادشاه اتريش كرد تا تن به باج دهي بدهد . دلدادگي منيژه، بيژن را چاه نشين مي‌كند.
عشق يك طرفه نيچه به لوسالومه او را تا آخر عمر تنها و عصيانگر مي سازد ؛دل بستگي بي‌جاي سودابه همسر كيكاووس به سياوش فرزند شاه را در آتش مي‌اندا.زدگاهي شيريني مي‌آيدتا فرهاد ديوانه وار به كندن بيستون همت گمارد و و و... .
آیدای شاملو..

بهار مشیری .عشق مارکس به ینی ، هیتلر به گلی و اوا براون .
==========
ادعاي مردها دروغ است كه خيال مي كنند ، آن ها زن را از ميان دنده هاي خود آفريدند.../ زن به هيچ وجه از دنده ي مرد بيرون نمي آيد .../ اين مرد است كه از حوض زن بيرون مي آيد .../ همچنان كه ماهي از حوض آب بيرون مي آيد
"من نيروي آن را ندارم كه چيزي به تو ياد دهم .../ زنانگي تو خود دايره المعارف است
==============

در آخر می رسیم به گفته شوپنهاور:
آدم با استعداد هدفی را می زند که هیچ کس دیگر نمی تواند آن را بزند؛ آدم نابغه هدفی را می زند که هیچ کس دیگر نمی تواند آن را ببیند . زنان ممکن است دارای استعداد و مواهب زیاد باشند اما نابغه نمی توانند باشند. زن و نبوغ با هم در جنگ هستند . هوشمندترین زنان نتوانسته است یک اثر واقعی و شاهکار در زمینه هنر های زیبا به وجود آورد. زیرا عمل نبوغ رهایی از خواست است و برگذشتن از جهان پدیدار و قوانین علیت و دستیابی به بینش و
شناخت محض فارغ از هواهای نفسانی ؛ اما تمام زنان بجز عده ای معدود اسیر هوا و هوسند.

اگر این فیلسوف بزرگ اکنون از گور بر خیزد و 5 دقیقه وقت بگذارد و در اینترنت سرچی نماید به زنان نابغه بزرگی بر خواهد خود که اسمشان را هم نشنیده بود.
اشتباه همه در اینجاست که می خوان زن و مرد رو با هم مقایسه کنن.
زن و مرد دو موجود جدا گانه هستن. و شاید هم کمی متضاد . ما نمی توانیم آب و آتش را با هم مقایسه کنیم. زن و مرد هم از خیلی لحاظ. ژنتیکی . هومونی ذاتی و شخصیتی متفاوتن.
این بحثها راه به جایی نمی بره.
بحث در این مورد زیاده . و میشه با دلیل و منطق ثابت کرد که اینجا مجال آن نیست.
موفق و پیروز باشید... .


.

تنها تر از همیشه

هیچ دری به بیرون باز نشد و من چه تلخ آن را تجربه کردم در اوج تنهایی های خویش. زندگی را در جستجوی لحظه‌ای تاب می‌آورم!





<<بزرگترین سرگرمیمون شده عشق بازی با غمهامون.>>

من دل سپرده بودم او سر سپرده می خواست

.
.
.
آيا زني مي‌‏تواند به مردي اظهار دوستي و ارادت كند بي‌‏آن كه
سرسپرده‌‏اش شود؟
می توان بین آزادی و وفاداری رابطه بر قرار کرد؟؟؟!!!
... وفاداری در عین آزادی قابل ستایش است
...