پنجره بازه از بیرون صدای نوحه میاد.ء
همه رفتن. تنها شد...ء
بانو خیره میشه به سقف...سیگار پشت سیگار...تنها معشوقش که همدمشه ...شریک همه تنهایی هاش...خوشیهاش و نا خوشیهاش...ء
بانو خیلی شکسته ...خورد شده...با خودش زمزمه می کنه...از غروری که هیچگاه اینچنین حقیر نمیزیست...ء
دنیا ی دور بانو شده مرکز سوءتفاهم و کینه و بیمهری.همه با هم دشمنند.همه از همه متنفر ...روح بزرگتر ها از سرتا پا آلوده به زهر خصومت شده...حتی کودکها هم از این آلودگی بی نصیب نموندن...هر چی سعی می کنه دنیا رو جور دیگه ببینه...هر چی نگاه می کنه...هیچ روزنه امید و دلخوشی یی پیدا نمی کنه... . می خواد بخوابه...قرص پشت قرص...اثری نداره...بیشتر که می خوره فقط گیج میشه...منگی خاصی... صداش کشیده میشه...باز هم زمان رو گم میکنه... .ء
روی زمین نشسته و تکیه داده به تخت...دستشو دراز می کنه رو تخت و سرش رو میذاره رو دستش ... چشماش سنگینه. میبنددشون...کتابی از روی تخت میفته...فیلمنامه بانو...و صفحه آخر اون:ء
...تو تنها کسی بودی که حس می کردم
به من خیلی نزدیکی...از اینکه می تونستم بهت
تکیه بدم احساس غرور می کردم...ولی تو هم
دوام نیاوردی.مثل همه...دیگه از آدما
خسته شدم...باید بتونم تنهائیمودر بست قبول
کنم.باهاش اخت بشم.بهش انس بگیرم...ء
ای پاکی ای خلوص
این همان لحظه بیداریست
که به من بصیرت خلوص را اعطا فرمود...ء
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم
از ایمان خود چون کوه
یادگار جاودانه بر فراز بی بقای خاک.ء
...تو تنها کسی بودی که حس می کردم
به من خیلی نزدیکی...از اینکه می تونستم بهت
تکیه بدم احساس غرور می کردم...ولی تو هم
دوام نیاوردی.مثل همه...دیگه از آدما
خسته شدم...باید بتونم تنهائیمودر بست قبول
کنم.باهاش اخت بشم.بهش انس بگیرم...ء
ای پاکی ای خلوص
این همان لحظه بیداریست
که به من بصیرت خلوص را اعطا فرمود...ء
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم
از ایمان خود چون کوه
یادگار جاودانه بر فراز بی بقای خاک.ء
6 comments:
آره بعضی آدمها تکیه گاه هستند واسه ما. وقتی نباشن انگار یه چیزی درونمون میشکنه و خورد میشه :(
:*:*:*
درسته که تنهایی درده
ولی یه بار دیگه عکسهای پایین رو نگاه کن
تا فقط خدا رو شکر کنی
سلام
والا ما یه رفیق وبی داشتیم که این اواخر که می رفتیم وبش یاد یانگوم میفتادیم ...
بعدش نمی دونم چی شد که وبش فیلتر شد ...
یا حد اقلش اینه که من که میخوام برم اونجا فیلتره بقیه رو نمی دونم ...
بعد این ماجرا گفتم گور پدر وب و نت و این جور حرفا ...
بگذریم ...
حالا اگه تو همون لیلی خانم خودمونی بهتر بود که تو کامنتی که گذاشتی بیشتر توضیح می دادی ...
یا اینهمه مدتی که اینجا مینویسی به ما هم میگفتی ...
شاید ما رو قابل نمی دونی ...
بگذریم...
مهرافزون
نیای میمیرم
من بدینسان با پایبندی های خوبش در افتادم من به جنگ خویش رفتم
چراغی در دستم
چراغی در برابرم
من به جنگ سیاهی ها میروم
چراعی در دستم
چراغی در برابرم
من به جنگ سیاهی ها میروم
از ديدن اين تصاوير دلم گرفت . حقيقت هميشه تلخه
Post a Comment