پس باس تموم دنیا تا حالا سوخته باشهامروز می خوام یه پرده از شهر قصه رو بنویسم.
قسمتی از خاطرات خیلی ها ست. کسایی که اون زمان اجراش بودن. یا بعد ها نوار و فیلمشو داشت.
این قسمت نوار رو دوست دارم که بهمن می خوند :
آره .... داشتیم چی
می گفتیم؟ بنویسما رو دیوونه و رسوا کردی حالیته؟ما رو آوارۀ صحرا کردی حالیته؟
آخه
ما واسه خودمون معقول آدمی بودیمدست کم هرچی که بود، آدم بی غمی بودیم
حالیته؟
سرو
سامون داشتیم ،کس و کاری داشتیم ،
آی دیگه یادش بخیرننمون جورابمونو وصله می زد
،ما رو نفرین می کردبابامون خدا بیامرز سرمون داد می کشید ،بهمون فحش می دادبا
کمربند زمون اجباریش پامونو محکم می بست ،ترکه های آلبالو رو کف پا مون
میشکستحالیته؟
یاد اون روزا بخیر ،
چون بازم هر چی که بود ،
سرو سامونی بود
حالیته؟
ننه
ای بود که نفرین بکنه ،بعد نصف شب پاشه لحاف رو آدم بکشه ،
که مبادا پسرش خدا
نکرده بچادکه مبادا نور چشمش سینه پهلو بکنهحالیته؟
هی...
یبابایی بود که گاه و بی
گاه ،سرمون داد بزنه ،
باهامون دعوا کنه ،
پامونو فلک کنه ،
بعد صبح زود پاشه ما رو
بغل کنهاشکای شب قبلو که رو صورتمون ماسیده بود ،
کم کمک با دستای زبر خودش پاک
بکنهحالیته؟
می دونی... بابامون چند سال پیش ،عمرشو داد به شماهر چی خاک اونه عمرتو
باشه ،مرد زحمت کشی بود خدا رحمتش کنه
ننه هم کورو زمین گیر شده
ای دیگه.... پیر
شدهبیچاره غصه ما پیرش کرد
غم رسوایی ما کورو زمین گیرش کرد
حالیته؟
اما راستش چی
بگم؟تقصیر ما که نبود ،
هر چی بودزیر سر «چشم» تو بود
یک کاره تو راه ما سبز
شدی.....مارو عاشق کردی،
ما رو مجنون کردی....
ما رو «داغون» کردی
حالیته؟
آخه آدم
چی بگم قربونتم؟حالا از ما که گذشت
بعد از این اگر شبی نصفه شبی به کسونی مثل
ما
قلندرو مست و خراب تو کوچه بر خوردی
اون چشارو هم بذار، لااقلاً دیگه این
ریختی بهش نیگا
نکن
آخه من قربون هیکلت برم، اگه هر نیگا بخواد اینجوری
آتیش بزنه
Wednesday, August 01, 2007
شهر قصه
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
8 comments:
دنياي ما به نگاه نسوخت به وهم وپندار سوخت كه هر چه پندار كردم باطل بود
بلبلي خون جگر خوردو گلي حاصل كرد
برق غيرت بدرخشيدو امل باطل كرد
تموم دنيا هم سوخت چون:
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
ديگه كسي دل نداره
ديگه كسي حوصله داستان شنيدن نداره
دنيارو بيوفايي پر كرده
بانو
كلي با وبت حال كردم.
اولش اسم وبت منو جذب كرد بعدش هم مطالبش. من خيلي شهر قصه رو دوست دارم
shahre gheseye jalebi booood
سالها بود نشنيده بودمش دو ماه پيش كه داشتيم با برادرم ميرفتيم شمال تو جاده گفت ميخواي شهر قصه رو برات بزارم گفتم مگه داري؟ گفت اره از تركيه خريدم...باورت نميشه تا شمال تو خاطرات كودكي غرق بودم.
شدیدن دنبال نسخه ام پی تری شهر قصه ام پست نوستالوژیک زیبایی بود
سلام ،طاعات و عباداتتون قبول ، ممنون كه به من سر زدين ، كوچه هاي عشق هميشه منتظر قدوم سبز شماست
یاد اون روزا بخیر ،
چون بازم هر چی که بود ،
سرو سامونی بود
Post a Comment