Friday, July 20, 2007

این روزها زمزمه زبانم شده این شعر از شاملو:

برویم ای یار ای یگانه ی من!
دست مرا بگیر!
سخن من نه از درد ایشان بود
خود از دردی بود
که ایشانند!
ایشان دردند و بود خود را
نیازمند جراحات به چرک اندر نشسته اند.
و چنین است
که چون با زخم وفساد و سیاهی به جنگ برخیزی
کمر به کینت استوار تر می بندند.
برویم ای یار ای یگانه ی من!
برویم و دریغا!به هم پایی این یقین
که هر چه از ایشان دور تر میشویم
حقیقت ایشان را آشکاره تر
در می یابیم!

با چه عشق و به چه شور
فواره های رنگین کمان نشا کردم
به ویرانه رباط نفرتی
که شاخساران هر درختش
انگشتی ست که از قعر جهنم
به خاطره یی اهریمن شاد
اشارت می کند.
و دریغا ای آشنای خون من ای هم سفر گریز!ـ
ِآن ها که دانستند چه بی گناه در این دوزخ بی عدالت سوخته ام
در شماره
از گناهان تو کم ترند!

6 comments:

Anonymous said...

سلام دلقک جان ...یادکتابی که خواندم می افتم...باتصویریک دلقک سیاه باچشم های قرمز......
برای تو...که گفتم دوستت دارم...
اما گفتی هیچ حسی ندارم...خواهش می کنم بروبیرون اززندگی ام.
...................................
هوسولوموکولوفوضولووجودوخو
لبهایت آماده بوسیدن می شود درمزرعه تنباکو
صبح پرتقال / کره/ مربا / تخم مرغ
سنجاقک ها می پرندتوی رگ ها یت...
به دیداری های نزدیک می اندیشم...

Anonymous said...

fekr kardam kheili marizi wa nemitooni benwisi
bekhand roozegar be sadegie man

Anonymous said...

khodeto bi gonah jelwe nade
to az hame gonahkartari

Anonymous said...

بانو من اون دو تا كامنتو اشتباهي فرستادم كه از فكر اشتباه نشات گرفته شما منو به اشتباه انداختين

يعني كسي كه فهميده شما سوختيد گناهكاره
من كه كتوجه نميشم منظور شما چيه آخرش يه خورده توضيح ميداديد
منظورتون به سكوت دوستان كه در بيگناهي شما گناهكارن

Anonymous said...

يعني گناهاشون كمه يا انسانهاي كمي هستند
توضيح دهيد
من به اشتباه افتادم و گفتم شما گناهكارترين هستيد
البته شعري كه نوشتيد منو به اشتباه انداخت

Anonymous said...

و اين واقعا درسته كه از چيزي دور بشي حقيقت اون چيزو ميفهمي
وقتيكه قاطي باشي نميفهمي